امروز داشتم از کلاس والیبال برمیگشتم خونه ...
من از والیبال پیاده برمیگردم خونه و باید از پارک دم خونه مون رد شم تا برسم و اینا
خونه ما خیلی نزدیک دانشگاه ازاد پزشکیه و خب دقیقن تایمی بود که تو پارک پر از دانشجو بود و همنطور که رد میشدن و رد میشدم ، یکی شون داشت به دوستش میگفت : دلم میخواد برگردم بچگیم ... خیلی زود بزرگ شدیم ... دنیامون اونموقع ها قشنگ تر بود .
منم خیلی گذری حرفشونو شنیدم و به فکر فرو رفتم ... اینکه الان ارزومه و خدا خدا میکنم بزرگتر شم و به سن دانشجو ها برسم . ولی اون دقیقا میخواست برگرده سن من . هر کس دقیقن دنبال اون چیزیه که نداره ... به اون چیزی که داره قانع نیست . خلاصه خواستم بگم دیدگاهش برام خیلی جالب بود تاحالا نشنیده بودم یه دانشجو بیست و خورده ای ساله تو اوج جوونی دلش بخواد برگرده بچگی ...
همین خلاصه ...
از این تجربه ها داشتین ؟