𝓁𝑜𝓃𝑒𝓁𝓎 𝓌𝑜𝓇𝓁𝒹

به وبم خوش اومدی 💕

داستان بی اسم پارت یک

من یک دختر خوشحال و همیشه راضی بودم و داشتم اولین ها رو تجربه میکردم...

پارت اول :

زندگی شاد و رو به رشدی داشتم و از خودم راضی بودم . احساس بزرگ شدن داشتم یه حس خوشگل خوشمزه که باعث میشه امید به زندگیت به بالا ترین حد ممکن برسه ... البته اینطور بود ... دیگه نیست (:

من در دنیای 13-14 ساله نوجوانی خود به سر میبردم و بهم خوش میگذشت . حالم خوب بود . 

ولی فقط اون شب ...

اون شب کذایی

همه چیز اون شب بهم ریخت . 

در یکی از اولین شب های اخرین ماه تابستون ...

او را دیدم و همه چیز تغییر کرد ...

همه چیز سرنگون شد .

 

پ.ن: میخاستم پارت اول کوتاه باشه . ینی مقدمه طوری 

پ.ن2: ادامه بدم ؟ 

۰ LIKE ۰ DISLIKE

دوست دارم ببینم اتفاقات اخیر رو چطوری میخوای تبدیل به داستان کنی🥲

یک داستان تلخ ... ولی در عین حال خوندنی :))

حتما ادامه بده👌🏻

بوس 

چشمممم 🤍 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
در جستوجوی کمی خوشحالی :))
نویسندگان
پیوند ها
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان