یذره چیز شر نوشتم ... لازم نیس بخونین ولی باید نوشته میشد
ب ازای هر روز خوشحال باید 10 روز غمگین رو تحویل بدم
کارما؟ نمد اسمشو چی بزاریم
هر وقت خوشحالم میدونم و میترسم چون میدونم خوشحال بودن برام جرمه .
جرمی که هر سری مجازاتش سنگین تر از قبله ...
غم دارم . غم هم درد داره . غمگین بودن دردناکه . چون حتی تو دلت ب حال خودت هم میسوزه
عصبانیت رو بی اندازه ترجیح میدم ... ولی بیشترین چیزی ک سراغم میاد غمه .
چرا ؟ کی تموم میشه ؟ چقد دیگه باید صبر کنم ؟
بی انگیزگی یقه مو گرفته نمیزاره نفس بکشم . دارم خفه میشم
دیگه بغض هم نمونده برام چ برسه به اشک
دیگه نمیدونم باید چیکار کنم ...
فقط دوتا چیزو میخوام بدونم
اینکه کی میمیرم
اینکه کی تموم میشه ؟ چقد دیگه باید صبر کنم